14/ اسفند

ساخت وبلاگ
مرور میکنمروزایی که گذشت رو، روزایی که از من این ادم سفت و محکم رو ساخت،همه چی رو مرور میکنم،من این محکم بودن، این قوی بودن رو دوست ندارم، انتخاب نکردم،یجورایی پذیرفتم، من باید قوی میبودم، این باید اذیتم میکنه، چون انتخابم نبود..این روزا هم میگذرن،دوسال دیگه، شاید امروز رو مرور کنم، تصمیمی که الان گرفتم رو، زندگیم رو..نمیدونم...نمیدونم...ولی من 10 سال پیش هیچ ایده ای از ادمی که الان هستم نداشتم.هدفام تو مسیر تغییر کرد، مجبور شدم که اهدافم رو تغییر بدم.باید تغییر میدادم تا بتونم دووم بیارم این زندگی روگاهی خسته میشم، میگماین همه دردسر برای چی؟گاهی کم میارمگاهی به بقیه حسودیم میشهگاهی...اما به خودم میگم الان وقتش نیست پاشوامروزم از همون روزاست، الان وقتش نیست، پاشو 14/ اسفند...ادامه مطلب
ما را در سایت 14/ اسفند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 971113 بازدید : 82 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1402 ساعت: 3:33

نمیدونم چی شد به اینجا رسیدم.ی چرخی توی وبلاگ زدم، نوشته ها رو خوندم، روزی که شروع کردم به نوشتن اینجا تا الان، زندگی خیلی تغییر داشت.بالا داشت پایین داشت.از حق نگذریم سربالایی هاش خیلی بیشتر بود.اون روزی که شروع کردم به نوشتن، صرفا مسیری که توش بودم رو ادامه میدادم.اما حالا اوضاع شاید بهتره، شاید هدف دارمشاید خیلی دیره برای زندگی کردن، ولی پذیرفتم که باید زندگی کرد.دیروز که وسایلم رو جمع میکردم به تموم روزای سختی اینجا گذروندم، به رشدی کهکردم، بزرگ شدم... فکر میکردم.دلم گرفت. اما بالاخره این مرحله هم باید پشت سر گذاشت و پذیرفت دل کندن رو.نمیدونم، نمیدونم در ادامه چه اتفاقاتی پیش رو خواهد بود... 14/ اسفند...ادامه مطلب
ما را در سایت 14/ اسفند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 971113 بازدید : 29 تاريخ : چهارشنبه 3 آبان 1402 ساعت: 18:00

برمیگردم به همه روزایی که گذشت نگاه میکنم.خودمو میبینم که رشد کردم. بزرگ شدم. قوی تر شدم. محکم..خوشحالم؟ نمیدونم، بعید میدونم، احتمالا نه.این قوی شدن انتخاب نبود، اجبار بود. اجبار زندگی.حالم بد نیست. روزمرگی خستم کرده.ماه گذشته وقتی به این فکر کردم که باید بگذرم از همه ی این زندگی فعلی، خوشحال تر نبودم.ترسیدم، شاید این ترس باعث شد دلم نخواد بیشتر تلاش کنم، احتمالا چندسال دیگه خوشحال نباشم ازین تصمیم..نمیدونمصرفا هرچی از ذهنم تراوش میشه خالی میکنم اینجا.بوی بارون میاد، بود ماه مهر میاد، بوی مدرسه، احتمالا این اولین سالیه ک من مدرسه ندارم بعد از حدود 30 سال درس خوندن...این هم غم داره...نه کسی هست که دل تنگش باشم نه کسی هست که صرفا باشه...روزی ک شروع کردم به نوشتن اینجا رو دقیق یادم نمیاد کی بود، و چرا شروع کردم اصلاولی میدونم هروقت خیلی کلافه بودم یاد اینجا افتادم که بیام بنویسم که حالم عوض شه...نمیدونم.. 14/ اسفند...ادامه مطلب
ما را در سایت 14/ اسفند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 971113 بازدید : 31 تاريخ : شنبه 18 شهريور 1402 ساعت: 12:41

دلم گرفته..

نه گرفتن بد..

موندم تو کارش.اگه چیزی تو دلشه چرا نمیاد بگه مستقیم؟

چرا نمیگه که منم بدونم..

چرا نصفه شب برام دلبر که جان فرسود چهرازی میفرسته؟

صرفا حوصلش سر رفته یاچی؟

خستم از این دو دلی..

ازین بلاتکلیفی.

امروز بارون بارید..

ترجیح میدادم برم قدم بزنم..

اما متاسفانه فقط تماشاش نصیبم شد..

14/ اسفند...
ما را در سایت 14/ اسفند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 971113 بازدید : 65 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 16:27

اون روزی تو مسیر همش تصور میکردم که تو خوابم..

ولی صدحیف.. که مسیر کوتاه تر از چیزی بود که باید..

با تموم شدن مسیر حال خوش منم تموم شد..

شاید اخرین باری بود که این مدت طولانی میتونستم کنارم داشته باشمت..

کاش این یه حس دوطرفه بود..

کاش فقط وقتی کار داشتی یادم نمیفتادی..

هزار تا کاش دیگه....

14/ اسفند...
ما را در سایت 14/ اسفند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 971113 بازدید : 35 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 16:27

می دونی خیلی وقتا فکر میکنم کاش تو دوران بچگی ها میموندم وبزرگ نمیشدم..هر روز بیدار میشدم میدیدم هنوز 25/آذره من 6سالمه بچه خوابیده و من باید برم مهدکودک.بزرگترین غصم این بود که چجوری این همه وقت صبر 14/ اسفند...ادامه مطلب
ما را در سایت 14/ اسفند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 971113 بازدید : 152 تاريخ : شنبه 30 فروردين 1399 ساعت: 10:38

سلام

دلم نگرفته خوشحال هم نیستم..

دلم یه چای داغ کنار یه اتیش کوچیک رو میخواد که غمهام رو بریزم توش..

دلم یه دنیا تنهایی میخواد میون این همه شلوغی..

دلم بوی خاک نم خورده میخواد..

.

من به دستان توپل بستم به زیباتر شدن

..

از تو میخواهم قرار روزهای بی قرار

..

من برای شهر دلتنگی باران خواستم

14/ اسفند...
ما را در سایت 14/ اسفند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 971113 بازدید : 118 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 1:50

زندگی روی دیگه ش رو داره نشون میده..

قشنگ نیست..

بد هم نیست..

خوابت رو دیدم.

نمیدونم بعد از چند وقت بود .

خوب نبود اما همین ک تو بودی شیرین بود..

دلم برات تنگ شده..

یادم انداخت که تو هم میتونستی کنارم باشی..

اما خیلی وقته که رفتی..

برام دعا کن..

نیاز دارم که احساس کنم تو هم هستی..

نیازت دارم..

دوست دارم..

مهبربونم:)

14/ اسفند...
ما را در سایت 14/ اسفند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 971113 بازدید : 128 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 1:50

سومین ساله ک روز تولدت نیستی..

دلم میخواد باهات تماس بگیرم و بهت تبریک بگم..

مثل همیشه مهربون جوابمو بدی..

دلم برات تنگ شده.برای بودنت.برای صدات.برای این که بزرگ ترین دقدقه زندگیم اخم و عصبانیت تو باشه..

نمیدونم چی قراره بشه..

نمیدونم چ اتفاقی قراره بیفته..

یا اصلا زندگی تا کجا ادامه داره..

کاش تموم میشد..

کاش باهم میرفتیم..

جیغ سنگین این تنهایی کارد رو به استخون میکشونه..

 

14/ اسفند...
ما را در سایت 14/ اسفند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 971113 بازدید : 185 تاريخ : سه شنبه 14 خرداد 1398 ساعت: 18:08

تنهایی امونم رو بریده..

وقتی روزا بلند میشه..تازه میفهمی که چقدر اطرافت خالیه و چقدر سکوت سخته..

حوصلت از خودت هم سر میره و...

شکننده تر میشی..

تمام تلاشت میکنی قوی باشی..

اما...

وقتی روزا بلند میشه...

زندگی هم عوض میشه..

دیگه میدونی که نباید منتظر چیزی بشینی..

14/ اسفند...
ما را در سایت 14/ اسفند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 971113 بازدید : 232 تاريخ : سه شنبه 14 خرداد 1398 ساعت: 18:08